نویسنده: فاطمه صوفی آبادی



 
«مروری بر اقدامات تروریستی منافقین در تابستان 1360»

4- ششم تیر 1360؛ آغاز ترور فیزیکی سران کشور

«خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروه ها و اشخاص احمق قرار داده است و خداوند را شکر که از ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی هر نقشه که کشیدند و هر توطئه که چیدند و هر سخنرانی که کردند ملت فداکار را منسجم تر و پیوند ها را مستحکم تر نمود و مصداق «لا زال یؤید هذا الدین بالرجل الفاجر» تحقق پیدا کرد. اینان هر جا سخن گفتند خود را رسواتر کردند و هر چه مقاله نوشتند ملت را بیدارتر نمودند و هرچه شخصیت ها را ترور نمودند قدرت مقاومت را در صفوف فشرده ملت بالاتر بردند... اینان آن قدر از بینش سیاسی بی نصیبند که بی درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایت دست زدند و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین انداز است.»(1)
آیت الله خامنه ای-امام جمعه تهران- بارها در خطبه های نماز جمعه به تخلفاتی بنی صدر و عملکرد سازمان مجاهدین اشاره و آنان را رسوا کرده بود. وی در خطبه های نماز جمعه 28 خرداد1360حقایق حادثه 14 اسفند و نقش بنی صدر را دراین توطئه افشا و به موارد تخلفات بنی صدر در ریاست جمهوری اشاره کرد. پس از سخنرانی ایشان از سویی نمازگزاران تهران و سراسر کشور با راهپیمایی های عظیم خواستار عزل و محاکمه بنی صدر شدند و از سوی دیگر رادیوهای امریکا و اسرائیل آمادگی فرانسه و ترکیه را برای پناه دادن به بنی صدر اعلام کردند.
روز جمعه 5 تیر انتخابات میان دوره ای مجلس شورای اسلامی در 19 شهر کشور برگزار
شد. حضور گسترده مردم در نماز جمعه آن روز با تظاهرات و سر دادن شعار در مخالفت با بنی صدر و سازمان مجاهدین همراه بود. آیت الله خامنه ای پس از برگزاری انتخابات میان دوره ای مجلس، در خطبه های نماز جمعه ضمن بیان تحلیلی از عملکرد سازمان مجاهدین نوجوانان و جوانان طرفدار سازمان را به تفکر و آرامش فرا خواند و از آنان خواست دنباله روی سران شورشگر سازمان نباشند. وی در قسمتی از سخنان خود گفت:
«من سوابق و ضعف های آنان را می دانم و خود آنها می دانند که ما به خوبی آنها را می شناسیم. من می گویم که خودتان را در تاریخ رسوا کردید و حرف های خود را تخطئه نمودید... شما ای مجاهدین خلق مقابله خود با دولت و حکومت اسلامی را به حساب مقابله با ارتجاع می گذارید. ارتجاع با منطق اسلام یا منطق کمونیسم؟ ارتجاع در منطق اسلام یعنی ارتداد؛ شماها هستید که مرتجعید.»(2)
جواد قدیری، از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق، طراح انفجار مسجد ابوذر و ترور آیت الله خامنه ای بود. در این انفجار جراحاتی بر ایشان وارد گشت. هر چند رجوی و سایر منافقان سعی داشتند ترور را به گردن گروهک منقرض فرقان بیندازند ولی تقریباً همه مردم می دانستند که دراین ماجرا منافقان حضور مستقیم دارند.
محمد جواد قدیری مدرس از اعضای قدیمی و مهم سازمان و نفوذی در کمیته انقلاب مستقر در اداره دوم ستاد ارتش، بعد از سوء قصد نافرجام به آیت الله خامنه ای از کشور
گریخت. در سال 1366 نام وی در لیست شورای مرکزی سازمان به عنوان عضو مرکزیت سازمان درج گردید.

5- هفتم تیر 1360؛ انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی

«مگر شهدای بزرگوار هفتم تیر در مجاهدت سرسختانه خود و فداکاری بی دریغ در راه هدف چه می خواستند جز پیروزی انقلاب و سرنگونی پرچم شیطانی کفر و نفاق و جز افتادن ماسک ریا و تزویر چهره های کریه و ددمنشانه به صورت خلقی و اسلامی؟ چه بسا اگر این شهادت های دلخراش واقع نمی شد، آنان با همان خوی شیطانی و با ظاهری فریبنده در صحنه سازی های سیاسی باقی می ماندند و بی امان ضربه های خویش را به انقلاب و فرزندان راستین آن وارد می کردند و برای اسلامی و مسلمانان مظلوم سنگ راه می شدند و با ضربه نهایی امریکا و دیگر ابرقدرت ها جمهوری را شکست می دادند، یا لااقل پیروزی را به عقب رانده و راه را طولانی می کردند، ولی این فاجعه غمناک و شهادت های پی در پی به پیروزی اسلام انقلابی سرعت بخشید.»(3)
آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی، متولد آبان 1307 در اصفهان، از شاگردان مراجع بزرگ قم و امام خمینی بود. وی از سال 1330 فعالیت های فرهنگی و اجتماعی خود را آغاز نمود و از ابتدای نهضت امام در سال 1341 حضوری فعالانه داشت. از مؤسیسن جمعیت هیئت مؤتلفه بود و در شورای فقهای آن به همراه آیت الله مرتضی مطهری، آیت الله انواری و حجت الاسلام مولایی، عضویت داشت. وی بارها در دوران حکومت پهلوی دستگیر و زندانی شد. شهید دکتر بهشتی روحانیون مبارز و متعهدی تربیت کرد و در راه به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی حضوری ژرف و جریان ساز داشت.
«بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین بسیاری از مبارزان و اعضا و سمپات های سابق سازمان، به اتکای آموزش ها و رهبری فرهنگی آیت الله بهشتی، در برابر انحراف و
یأس از مبارزه، مقاومت نمودند و از توسعه آثار منفی مسائل سازمان بر مبارزین مسلمان جلوگیری کردند.»(4)
طبق اعترافات وحید افراخته در سال 1354، سازمان مجاهدین در آن سال ها نیز قصد از بین بردن آیت الله بهشتی را داشت و در تلاش بود خواسته تقی شهرام، به نحوی که دخالت آن سازمان در قتل ایشان مشخص نشود اقدام به این کار کند.
«شهرام می گفت باید بهشتی را از بین ببریم، زیرا او با تبلیغات ضد مارکسیستی رژیم هم صدا خواهد شد؛ ولی چون از نظر تبلیغاتی صلاح نیست این جریان رو شود، بهتر است از روش های خاصی بهره بگیریم، مثلاً او را با اتومبیل زیر بگیریم...»(5)
دکتر سید حمید روحانی درباره دیدگاه شهرام راجع به شهید بهشتی چنین می نویسد:
«از دیدگاه شهرام درباره شهید بهشتی این نکته ها به دست می آید:
الف) سازمان از آغاز از عالمان و روحانیون متعهد و مبارز، سخت اندیشناک بوده و به خوبی می دانسته است که آنان در برابر خیانت ها، ریاکاری ها و نیرنگ بازی های سازمان دیر یا زود بر می خیزند و آنان را رسوا می کنند، از این رو، پیشگیری و پیشدستی را راه رهانیدن سازمان از این خطر می پنداشته اند.
ب) سردمداران سازمان وارثان و ادامه دهندگان راه میرزا ملکم خان، یپرم خان، تقی زاده بودند و بزرگ ترین هدف و انگیزه آنان ریشه کن کردن و از میان بردن علما و روحیانیون وارسته بوده است.
ج) آنچه از سوی سازمان در سال 1360 روی داد (به شهادت رسانیدن پیشوایان راستین اسلام) ریشه در سیاست، اندیشه و ایدئولوژی سازمان داشته است، نه واکنشی از سوی کارگردانان سازمان در سال 60 باشد.
د) سازمان از پایگاه ریشه ای عالمان اسلام در میان توده ها به خوبی آگاهی داشته است، از این رو از برخورد مستقیم با آنان اندیشناک بوده است.
ه) جوسازی، شایعه پراکنی و مبارزه تبلیغاتی سازمان بر ضد شهید بهشتی در پی پیروزی انقلاب نیز ریشه درگذشته داشته و برخاسته از خطری بوده که سازمان سالیان درازی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از ناحیه شهید بهشتی احساسی می کرده است.»(6)
بالاخره تروری که توسط مرکزیت سال 54 سازمان طراحی شده بود، در 7 تیر 60 توسط مرکزیت سازمان در آن سال به اجرا درآمد. در آن روز، بر اثر انفجار بمب توسط یک عامل نفوذی در مقر دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی واقع در سرچشمه تهران، 72 تن از مسئولان بلند پایه نظام اسلامی، از جمله شهید مظلوم بهشتی، رئیس دیوان عالی کشور و تعدادی از نمایندگان مجلس، وزرا و معاونین، مسئولان قوه قضائیه و مدیران برجسته کشور به شهادت رسیدند.
در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی درباره دخالت کلاهی- عامل نفوذی منافقان- درانفجار 7 تیر آمده است:
«مهندس [میر حسین] موسوی آمد و جریان [محمدرضا] کلاهی و احتمال عامل انفجار بودنش را مطرح کرد. به عنوان بستنی خریدن قبل از انفجار فرار کرده است... آقای محسن رضایی به منزل آمد و گزارشی از وضع مبارزه با گروهک ها داد. معلوم شد که عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی،(منافق فراری کلاهی) از (نیروهای سازمان) مجاهدین خلق است. از پرونده ای که قبلاً انجمن اسلامی دانشگاهش برایش تشکیل داده اند، چنین مشخص می شود.»(7)
انفجار دفتر مرکزی حزب جهمهوری اسلامی به هنگام تشکیل جلسه ای که بسیاری از مسئولان کشور در آنجا حضور داشتند از سویی در تقویت روحیه و ایجاد انگیزه برای هواداران سازمان مؤثر بود و از سوی دیگر طرد سازمان را از جانب مردم سبب گردید.
سازمان تصور می کرد با از بین رفتن بیش از 70 تن از عناصر مؤثر حکومتی، جمهوری اسلامی فاصله چندانی تا سقوط ندارد. خیابانی در یک جمع بندی درون سازمانی در شهریور 60، از فاجعه 7 تیر با این تعبیر یاد می کند: «ضربه جبران ناپذیری بر پیکر ارتجاع به عنوان مرحله جدید مبارزه که در اثر آن رژیم قادر به راست کردن کمرش نخواهد بود.»(8)
ولی برخلاف تأثیرات درون سازمانی، از لحاظ مردمی فاجعه 7 تیر شکستی بزرگ برای سازمان محسوب می شد. این بمب گذاری به طور کامل ماهیت منافقانه سازمان را برای مردم روشن ساخت.
«... حضور بی سابقه در تشییع جنازه شهدای 7 تیر اولین عکس العمل مردم در مقابل این عمل بود. حالا دیگر بخشی از مردم هم که با تردید و دو دلی به مسئله سرکوب منافقان نگاه می کردند به ماهیت اصلی اینان بیشتر پی برده و نفرت عمومی بیش از پیش بالا می گرفت. در نزد مردم این فاجعه یک عمل انقلابی که هیچ، یک عمل قدرت مندانه هم به حساب نیامد، بلکه این بمب گذاری را که توسط عوامل نفوذی و با استفاده از خصلت «مردمی» مسئولان شرکت کننده که برای خود جدا از مردم تدارکات امنیتی حتی در حد اعضای گروه ها هم ندیده بودند؛ یک عمل جنایتکارانه توصیف می کردند.»(9)
فاجعه 7 تیر تأثیر زیادی بر تغییر مواضع بعضی از متحدان پیشین بنی صدر داشت. آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود چنین می نویسد:
«مهندس [عزت الله] سحابی آمد و درباره تغییر نهضت آزادی و از تمایل آقایان دکتر [ید الله] سحابی و مهندس [مهدی] بازرگان به مجلس صحبت کرد. قرار شد امنیت و احترامشان را تأمین کنم و آنها فردا به مجلس بیایند و قهر را بشکنند... آقای انصاری نماینده مجلس نیشابور هم استعفایش را آورده بود. علت آن فشار بعضی از مردم حوزه انتخابه اش علیه ایشان به خاطر عدم حضورش در جلسه رأی گیری، برای عدم کفایت
سیاسی بنی صدر می باشد. همه جا مردم، این گونه افراد را تحت فشار گذاشته اند و محیط بر اینها تنگ شده. بعد از ظهر مهندس [مهدی] بازرگان، دکتر [یدالله] سحابی و دکتر [کاظم] سامی آمدند. برای چاره جویی در همین زمینه و کم کردن فشار اجتماعی. توقع داشتند امام چیزی بگوید و یا من از آنها تعریف کنم. من گفتم امام راه را باز گذاشته اند و پیشنهاد کردم موضعشان را در مقابل ضد انقلاب، صریحاً اعلام نمایند.
قرار شد چیزی بنویسند. جنایت هولناک انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت این همه نیروهای انقلاب که مورد علاقه آنها هم بوده اند، وجدانشان را تحت فشار قرار داده.»(10)
سخنرانی امام در پی فاجعه 7 تیر، گویای مظلومیت شهید بهشتی و خوی وحشی منافقان بود.
«این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق، گروهی را از خلق گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند. شما با بهشتی که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود دشمنی سرسختانه داشتید، با بیش از هفتاد نفر بیگناه که بسیاریشان از بهترین خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان کشور و ملت بودند چه دشمنی داشتید؟»(11)

پی نوشت ها :

1- صحیفه امام، ج14، ص503.
2- کیهان، (6تیر 1360): ص15.
3- صحیفه امام، ج16، ص316.
4- سازمان مجاهدین خلق«پیدایی تا فرجام»، ص28.
5- پرونده وحید افراخته در ساواک، ج2، ص14.
6- سید حمید روحانی، همان، ص623.
7- عبور از بحران، ص181، 190.
8- تروریسم ضد مردمی، ص43.
9- همان، ص44.
10- عبور از بحران، ص184، 189.
11- صحیفه امام، ج15، ص2، 3.

منبع: نشریه 15 خرداد، شماره 16.